loading...
وبلاگ عاشقان واقعی
ittiroga بازدید : 16 سه شنبه 10 دی 1392 نظرات (0)

 

به من می گفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر، میمیرم...

 

 

باورم نمی شد... فقط یک امتحان ساده به او گفتم بمیر...

 

سال هاست درتنهایی پژمرده ام...

 

 

کاش امتحانش نمی کردم...

 

 

کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد.

 

کاش میشد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد.

 

کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد. 

 

کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد... 

 

 

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (18)

مدتـــــهاســـــت،

دلـــــم شــــروعـــــی تــــازه میخـــــواهـــــد

تو بیـــــا ...

 مـــــرا دوبــــــاره آغــــاز کـــــن ... 

 

 

برای خودت زندگی کن...

کسی که تو را دوست داشته باشد با تو می ماند...

برای داشتنت می جنگد...

اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای میرود...!!!

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (22)

نـﮧ نمـﮯدآنـﮯ !

هیچکس نمـﮯدآند. . .

پشت این چهره ی آرام در دلم چـﮧ مـﮯگذرد...

نمـﮯدآنـﮯ !

کسی نمـﮯدآند. . .

 این آرامش  ظاهــر و این دل  نـا آرام ،

 چقدر خستـﮧ ام مـﮯکند
. . .

 


 

 از خوب ها بیشتر میترسم...!

 

 آخر..!

 

 یک روز تو خوب  من بودی ...!

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (11)

تا کی ؟

 

 

  تا کی عاشق باشم و از عشقم دور ؟


تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور .....؟


تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم

 

و حسرت آن دستهای گرمت را بکشم...؟

 

 تا کی باید از خدای خویش التماس کنم

 

 

تا تو را به من برساند ،


نزدیک و نزدیک تر کند  تا بتوانم تو را در آغوش بگیرم؟...

 

تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم

 

و دلم برایت تنگ شود؟

 

تا کی باید غروب پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیرد!

 

تا کی باید تنهایی به خورشیدی که آرام آرام

 

به پشت کوه ها می رود را نگاه کنم

 

وتا کی باید لحظه ها و ثانیه ها را یکی یکی بشمارم

 

تا لحظه دیدار با تو فرا رسد؟

 

خسته ام !


 یک خسته دلشکسته عاشق بی سر پناه.... عاشقم !

 

یک عاشق دیوانه سر به هوا

.....

 

 

تا کی باید کنج اتاق خلوت دلم بنشینم

 

و با قلم و کاغذ درد دل کنم؟...

 

تا کی باید دلم را به فرداها خوش کنم

 

و پیش خود بگویم آری فردا وقت رسیدن است!

 

تا کی باید در سرزمین عشاق سر به زیر باشم و

 

چشمهای خیسم را از دیگران پنهانکنم؟

 

تا کی باید بگویم که عاشقم ، ولی یک عاشق تنها ،

 

عاشقی که معشوقش در کنارش نیست!

 

تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم

 

و همراه با آسمان بنالم و ببارم....

 

و تا کی باید با دستهای خالی

 

با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ،

 

با چشمانی خیس و شاکی زندگی کنم؟

 

آری تا کی باید تنها صدای مهربان تو را بشنوم

 

ولی در کنار تو نباشم عزیزم!

 

تاکی؟

...

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (14)

صدای باد را بشنو که آواز کهنه غمگینی می خواند .

می داند که امروز تو را ترک می گویم .

برایم گریه مکن . . .

زیرا قلبم در راهی که می رود خواهد شکست .

خداحافظ عشق من . . .

خداحافظ . . .

خداحافظ ای تنها محبوبم . . .

تا زمانی که مرا به یاد آوری هرگز چندان دور نخواهم بود .

خداحافظ عشق من . . .

 

 

 

 

همیشه به تو وفادار می مانم .

پس مرا در رؤیایت جای ده تا زمانی که پیش تو باز گردم .

ستارگان را در آسمان ببین .

و آنها به هر کجا که بروند با درخشش خود با من خواهند بود .

و من آرزو می کنم که هر چه زوردتر مرا به خانه راهنمایی کند .

خداحافظ عشق من . . .

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (13)

این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده ام


حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ،


از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند . . .

 

 

راز چشمانت را هیچ کس نفهمید

 

ولی

 

من امروز رازش را فهمیدم


راز چشمانت رفتنت بود …

 

 

 

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (67)

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم

 

حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم...

 

این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش

 

اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش...

 

اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره

 

بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره..


 

 

یادته یادگاری نوشتی رو دیواری

 

که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری

 

حالا می خوایی بری من و بزاری تنها

 

منم بدون تو می شم بی خیال دنیا

 

نه که گِله کنم نه اصلا گِله ای نیست

 

تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس

 

هر کسی واسه خودش یه خدایی داره

 

نه که نفرینت کنم نه این رسم روزگاره...

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (10)

بی تو همدمم شده قلم و کاغذ تنها

 

چیزی که ازت دارم یه عکس پارست

 

اونم همدمی واسه این دل سادست

 

با اون خاطره هایی که واسم شیرین و تلخه

 

بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخته

 

دفتر خاطراتت و تو خلوتت بسوزون

 

یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون

 

اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی

 

حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی

 

کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه

 

خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه....!

 

 

 

به دریا شکوه بردم از شب دشت

 

وزین عمری که تلخِ تلخ بگذشت

 

به هر موجی که گفتم غم خویش

 

سری میزد به موج و باز میگشت....!

 

از ته دلم دوست دارم

 

 

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (7)

خدایا... 

 

یک "مرگ" بدهکارم و هزار "ارزو" طلبکار،:


خسته ام" یا طلبم را بده یاطلبت را بگیر...


 

هر جا دلت شکست

 

قبل رفتن خودت جاروش کن

 

تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو

 

رو سرت نذاره...


نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (9)

3

 کاش دنیا یکبار هم که شده


بازیش را به ما می باخت


مگر چه لذتی دارد


این بردهای تکراری برایش؟!


 

من از این فاصله ها دلگیرم،

 

گرچه با هر قدمش میمیرم

 

تو که احساس منو میفهمی،

 

پس ببین عاشق بی تقصیرم،

 

سهم من از تو فقط دلتنگیست،

 

من برای تو شدن هم دیرم،

 

بعد تو هیچ کسی مثل تو نیست،

 

تو بمان جای تو من میمیرم

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (6)

خدا زمین را مدور آفرید تا به انسان بگوید


همان لحظه ای که تصور می کنی به آخر دنیا رسیده ای،


درست در نقطه ی آغاز هستی


 

وفای شمع رانازم ک بعد از سوختن

 

ب صد خاکستری در دامن پروانه میریزد

 

ن چون انسان ک بعداز رفتن همدم

 

گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد

 

به یادتان می آورم که زیباترین منش آدمی

 

محبت اوست پس محبت کنید،

 

چه به دوست، چه به دشمن

 

که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست . . .

 

 

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (24)

عاشق شده یی ای دل غمهایت مبارک


زنجیر جنون ای دل در پایت مبارک


از دیده گهر ریزی از سینه شرر ریزی


لعل و گوهر و یاقوت از خون جگر ریزی


دارا شده یی ای دل دنیایت مبارک


گه عاقل و فرزانه، گه بیخود و دیوانه


گه دیر و حرم گردی، گه بر در بتخانه


حانز شده یی ای دل عقبایت مبارک


از درد نهان سوزی از ناله جهان سوزی


گاه خنده کنی چون گل، گاه همچو خزان سوزی


پیدا شده یی ای دل احیایت مبارک 

 

غم

 

برای دیگران تنـهـا یک نامی


و تنهـا نامت بـرای من یک دنیا!


دنیـای کــوچکی ست!


خلاصه شده در چهار حرف...

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (12)

خورشید بتابد یا نتابد،


ماه باشد یا نباشد،


شب و روز من یکی شده ،


فرقی ندارد برایم ،


همه چیز برایم رویا شده ،


عشق تو برایم آرزو شده ،


به رویا وآرزو کاری ندارم ،


حقیقت این است که


دوستت دارم!

 

غم

 

به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است ،


بی تو دنیای من ای دوست پر از “تنهایی” است،

 

درد غریبیست “تنهایی” و بی کسی

 

امان از دلی که دلبر ندارد


نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (10)

 آنکه می رود فقط می رود


ولی آنکه می ماند درد می کشد،


غصه می خورد،


بغض می کند،


اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد


و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت


آرام آرام خاکستر می شود …


آری ، این است


خاصیت عشق یک طرفه …

 

غم

 

چقدر تازگی دارد برایم...


روزهایی که به امید آمدن کسی دل خوش نیستم...


و شبهایی که از نیامدنش دلگیر نمیشوم!!!


بی کسی هم عالمی دارد...

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 202
  • بازدید کلی : 1,244
  • کدهای اختصاصی
    عاشقانه
    فروشگاه عاشقانه

    سایت عاشقانه 98 لاو

    98love