loading...
وبلاگ عاشقان واقعی
ittiroga بازدید : 22 جمعه 13 دی 1392 نظرات (0)

 

 

 

ای کاش از اعماق نگاهم سخنانم را می شنیدند،

ای کاش ازسکوتم حرف دلم را می خواندند،

ای کاش از غم های جانگدازم آگاهی میافتید،

ای کاش به چشمانم خیره می شدید و اشک پنهانم را می دید،

ای کاش فریاد های تنهاییم را می شنیدید،

ای کاش می دانستید چه غم ها و چه درد هایی در قلب کوچکم نهفته هست،

ولی افسوس که هیچگاه درکم نکردید

افسوس که احساس شیرین رویایی ام را ازمن گرفتید،

افسوس که سکوت سنگینم را شکستید  

افسوس...........

  



+ نوشته شده در چهارشنبه 11 دي 1392ساعت 18:44 توسط nafas | نظر بدهید نظر بدهید
 

 


 

سهراب گفت:چشم هارا باید شست! شستم ولی......


گفت جور دیگر باید دید! دیدم ولی.....


گفت زیر باران باید رفت، رفتم


او نه چشم های خیس و شسته ام را ،نه نگاه دیگرم را


هیچکدام را ندید


فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

 

دیوانه باران زده



+ نوشته شده در یکشنبه 08 دي 1392ساعت 16:18 توسط nafas | یک نظر یک نظر
 

 




+ نوشته شده در یکشنبه 08 دي 1392ساعت 10:9 توسط Admin | 2 نظر 2 نظر
 

 


 

افسوس که کسی نیست........

افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد

وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند

افسوس که کسی نیست!

تا بار فراق وجدایی را از دوش من بردارد

وکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کند

افسوس که کسی نیست.......

از من بخواهد

ناگفته های قلبم را که عمریست خاک خورده سینه ام شده است را برایش بازگو کنم

ودر پاسخ عشق بی پایانش را نثار دل بیمارم کند!

افسوس.........

افسوس که در این روزگار کسی نیست

جز سکوت وتنهایی و دلتنگی که عمری گوشه نشین قلبم شده اند

وهروز غم را بادلم همخوانی می کنند



+ نوشته شده در جمعه 06 دي 1392ساعت 16:51 توسط nafas | یک نظر یک نظر
 

 


 

من که یاری ندارم..

چشم انتظاری ندارم...

قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم

قاصدک به چشم من ، قصه ی یک دردی برو...

میدونم برای من ، خبر نیاوردی برو...

خیلی وقته اونی که براش می مردم دیگه نیست

قاصدک هارو به یادش می شمردم دیگه نیست...

خیلی وقته که دارم با تنهایی سر می کنم... 

همه ی قاصدک های شهر و پر پر میکنم



+ نوشته شده در پنجشنبه 05 دي 1392ساعت 20:40 توسط nafas | نظر بدهید نظر بدهید
 

 


 

همه ی غروب ها جمعه است

در همه ی روزهای سرد، هیچ فنجان چای گرمم نمی کند

هــــــــــــــــــــاه.…

و باز سر انگشتان کرخت!!

چه قدر این خاطرات کهنه چرکند!

چه قدر شستن این دل سخت است!

 

فاصله عمیق کهنگی و بهار...



+ نوشته شده در پنجشنبه 05 دي 1392ساعت 20:20 توسط nafas | یک نظر یک نظر
 

 


 

به سلامتی اونایی که خوابشون پریشونه و به جای شب بخیر شنیدن آهنگ غمگین گوش میدن و اونقدر گریه میکنن تا خوابشون ببره!

 

به سلامتی پسری که قطع نخاع بود از خودش خجالت می کشید نه به خاطر اینکه فلج بود.فقط واسه اینکه نمی تونست وقتی مادرش از در میاد به احترامش بلند شه

 

به سلامتی اونی که اومد تنهایی هاشو با هم تقسیم کنیم ولی اونقدر بخشنده بود که سهمشو و گذاشت و رفت

 

سلامتی روزایی که اونقد خوش میگذشت که زمان اصلا به چشممون نمی اومد… ولی حالا اونقد تلخ شده که هر لحظه اش به چشممون میاد

 

سلامتی پسری که گفت دوس دارم یه روز که از خواب بلند میشم دوتا دختر خوشگل کنارم باشن یکیش لبامو بوس کنه بگه صبح بخیر عشقم اون یکیم لپمو بوس کنه بگه صب بخیر بابایی



+ نوشته شده در یکشنبه 10 آذر 1392ساعت 23:9 توسط nafas | 5 نظر 5 نظر
 


 

 

خاطرات نه سر دارند نه ته!

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند...

میرسند گاهی وسط یک فکر گاهی وسط یک خیابان....

سردت میکنند!

داغت میکنند!!

رگ خوابت را بلدند

زمینت میزنند...

خاطرات تمام نمیشوند......

تمامت میکنند!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 187
  • بازدید کلی : 1,229
  • کدهای اختصاصی
    عاشقانه
    فروشگاه عاشقانه

    سایت عاشقانه 98 لاو

    98love